بازخوانی مذاکرات عمروعاص و ابوموسی اشعری

ساخت وبلاگ

 تاریخ، درس برای آیندگان است، تا با درک آن از وقوع اتفاقات مشابه جلوگیری کنند. مردم اگر پیشینه تاریخی خود را خوب بدانند به درک واقعیات روزگار خود هم خواهند رسید.  

شاید برخی بگویند که تاریخ، گذشته است، اکنون با گذشته تفاوت دارد، قابل قیاس و مقایسه نیست، هر اتفاقی هم که در گذشته افتاده، تنها یک واقعه تاریخی بوده است و بس، تمام شده و به تاریخ پیوسته.

یک واقعه تاریخی را برایتان بازگو می کنم که خیلی هایتان آن را می دانید و خوانده اید. یک واقعه تاریخی که در زمان امیر مومنان علی (ع) اتفاق افتاد که اگر نمی افتاد قطعاً مسیر تاریخی اسلام هم به گونه ای دیگر رقم می خورد. بازخوانی و یادآوری آن هم خالی از لطف نیست.

تاریخ جنگ صفین را حتماً خوانده یا شنیده اید، جنگی میان علی (ع) امیر مومنان با معاویه بن ابوسفیان لعنت الله علیه.

جنگ در صفین با پیروزی مولای متقیان همراه بود، تا پیروزی نهایی دیگر چیزی باقی نمانده بود. شاید لحظه ای و آنی به کوتاهی دم برآوردن نفسی از سینه.

خدعه و نیرنگ دشمن هنگام شکست کارساز شد، قرآن بر سر نیزه ها زدند و سربازان لشکر علی را فریفتند. خواص زودتر از عوام فریب خوردند.

شعار دوستی و صلح سر دادند تا از شکست و نابودی بگریزند.

عمر و عاص طراح این حیله و فریب پلید بود، نیرنگ او گرفت و سربازان امیر مومنان دست از جنگ کشیدند.

پس آنگاه پیشنهاد گفت وگو و مذاکره سر دادند، سرسلسله لشکر معاویه که همان عمر و عاص بود، خود را کاندیدای مذاکره با نماینده امام علی (ع) کرد.

علی(ع) هر چه گفت و تلاش کرد که ایهاالناس ای مردم، پیشنهاد مذاکره خدعه ای بیش نیست که از دل آن شکست و فریب و نیرنگ بیرون می آید.

او گفت؛ ما در این جنگ پیروزیم، کار معاویه و دشمنان اسلام تمام است، تا شکست دشمن فاصله ای نیست، اکنون زمان مذاکره نیست. اما دریغا از اندک فهم و هوشی که بخواهد حرف امیر مومنان را گوش کند و اجرا!
داستان علی (ع) داستان بی بصیرتی برخی خواص است، درد درک نادرست مردمی است که در زمان او می زیستند. قرآن ناطق را رها کردند و به قرآن هایی که معاویه بر سر نیزه فرو کرده بود رو کردند. و آنچه که نباید می شد، شد.

خون خون مالک را می خورد، خشمی در وجود او شکل گرفته بود که تنها علی می توانست آن را فر بنشاند، مالک را فراخواند و دستور ترک جنگ داد، جنگی که می رفت تا به پیروزی بپیوندد.

حتی مالک را هم برای مذاکره نپذیرفتند، معاویه و عمر و عاص فردی می خواستند ساده لوح که بتوانند فریبش دهند.

ابو موسی اشعری شد نماینده لشکر امام (ع) برای مذاکره، به سخن علی درباره او هم گوش نکردند و اصرار که ابوموسی باید برای مذاکره برود، همین شد و او برای مذاکره با عمر و عاص آن فریبکار روباه صفت که رفتارهای شیطانی او بر همگان آشکار بود، پای میز مذاکره نشست.

گل گفتند و خندیدند و عمر و عاص هر آنچه که از فریب و نیرنگ می دانست، پیاده کرد و ساده لوحی چون ابوموسی اشعری را به سادگی و آسانی فریفت و کلاه گشادی بر سرش نهاد، که نه، این کلاه گشاد، اسلام را به خطر انداخت.

امیر مومنان به یاران و سربازانش گفت؛ به این مذاکرات دل خوش نکنید، معاویه غیر قابل اعتماد است، معاویه دشمن اسلام است. اما انگار هوش و گوش آنها را سحر و جادو کرده بودند و صدای مولای خود را نمی شنیدند.

علی (ع) توصیه های لازم را به ابوموسی اشعری نمود و او را راهی مذاکره کرد. اما دریغ از این که اندکی از توصیه های امیر مومنان از سوی ابوموسی در خیمه مذاکره اجرا شود.

مولای متقیان نگران از فضای مذاکره مالک را به سوی ابوموسی روانه می کند، تا آخرین توصیه ها را از زبان علی به او بگوید. اما اشعری ساده لوح باز هم به آنها بی توجهی می کند.

مذاکرات حساس و سرنوشت ساز دو طرف پایان می یابد و زمان حکمیت فرا رسیده است.

عمر و عاص و ابوموسی اشعری به یکدیگر قول دادند تا در حکم خود هم معاویه را عزل کنند و هم علی (ع) را.

داستان تاریخی جنگ صفین به اینجا رسید که قرار شد هر دو نفر نتیجه مذاکره را در مسجد بازگو کنند. باز هم فریبکاری عمر و عاص، ابوموسی را به منبر کشاند. او زودتر از نماینده معاویه بالای منبر رفت و چنین گفت؛
چنانکه این انگشتر را از دست در می آورم علی (ع) را از خلافت عزل میکنم. سپس از منبر مسجد پایین آمد و با لبخند به عمر و عاص گفت حال نوبت تو است.

عمر و عاص بالای منبر رفت و چنین کرد و سخن گفت؛ چنانچه این انگشتر را از دست در می آورم علی (ع) را خلع و چنانچه دوباره این انگشتر را به دست می کنم معاویه را به خلافت منصوب می نمایم!

جنگی که به پیروزی نزدیک بود برای سپاه اسلام، با حماقت و بلاهت برخی از خواص و ناخواص، به شکست کشیده شد.

آیا واقعه صفین و مذاکرات دو جناح جبهه جنگ که نبرد حق و باطل بود، درس عبرت برای آیندگان نیست؟

خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل!

آري اينچنين بود برادر ......
ما را در سایت آري اينچنين بود برادر ... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 5m-director4 بازدید : 145 تاريخ : چهارشنبه 10 خرداد 1396 ساعت: 22:02